حدیث جونحدیث جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره
هدیه جون،خواهرکوچولوهدیه جون،خواهرکوچولو، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

♥عزیــــزای دل عمه ♥

لبخند زیبای فرشته ی آسمونی

    شکفتن هیچ گلی به زیـبـــــایی لبخـــــــند تــــو نیست ،      پس بخــــــند تا گـــــــــلها از شرم در غنــــــچه بمانند .           زنـــدگي درک همين اکنون است زندگي شوق رسيدن به همان  فردايي است، که نخواهد آمد تو نه در ديروزي، و نه در فردايي ظرف امروز، پر از بودن توست شايد اين خنده که امروز، دريغش کردي آخرين فرصت همراهي با، اميد است زندگي ياد غريبي است که در سينه خاک به جا مي ماند زندگي، پنجره اي باز، به دنياي وجود تا که اين پنجره باز است، جهاني با ماست آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست در ن...
18 فروردين 1392

عیـــــــــــــد آمد، ولی بدون او غم داریم...

  یا مقـلب القــلوب و الابــصار سال نو آمد و نیامد یار   یا مدبـــر اللیــل و النــــهار   بی حضورش چه اشتیاق بهار   یا محــــول الحول و الاحـــوال   منتهی کن فراق را به وصال   حول حالنـا الی احسن الـحال   به امید فرج همین امسال     بی تــــــــو اینجا همه در حبــــس ابد، تبــــــعیدند   سالها، هجری و شمسی همه بی خـــــورشیدند   سیرتقـــویم جلالی به جمال تـــــــو خوش است فصلها راهمه با فاصله ات سنجیدند توبیایی همه ساعتها، ثانیه ها از همین روز همین لحظه همین دم عیــــــــــدند &nb...
1 فروردين 1392

فرشته ای بنام مـــادر

  یک کودک ،کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: "می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این  کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟" خداوند پاسخ داد: "از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد. " اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه. اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخندی زد گفت: " فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. " کودک ادامه داد: " من چطور می توانم بفهمم مردم چه ...
24 اسفند 1391

بهـــاری ترین هدیه

          حدیث خوشگلم سلام   خواستم زيــباترين كلام ها را به ياري بگيــرم ، تا صميمــانه تـــرين جملات را   تقدیمت کنم؛ ذهنم یاری نکرد،     پنداشتم که ساده نوشتن چون ساده زیستن زیباست.   پس ساده و بی تکلیف می گویم:     دعا می کنم که هیچ گاه چشم های زیبای تو را     در انحصار قطره های اشک نبینم.        دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه‌های لبخند ببینم.        و دعا می کنم؛ که وجودت &nb...
23 اسفند 1391